معنی افسردگی فلج شدن، ثابت کردن، غیرقابل حرکت ساختن، یخ زدگی یخ بستن، منجمد شدن، بی اندازه سردکردن، فلج کردن, معنی افسردگی فلج شدن، ثابت کردن، غیرقابل حرکت ساختن، یخ زدگی یخ بستن، منجمد شدن، بی اندازه سردکردن، فلج کردن, معنی اtscb;d tg[ abj، eاfت lcbj، ydcrاfg pclت sاoتj، do xb;d do fsتj، kj[kb abj، fd اjbاxi scblcbj، tg[ lcbj, معنی اصطلاح افسردگی فلج شدن، ثابت کردن، غیرقابل حرکت ساختن، یخ زدگی یخ بستن، منجمد شدن، بی اندازه سردکردن، فلج کردن, معادل افسردگی فلج شدن، ثابت کردن، غیرقابل حرکت ساختن، یخ زدگی یخ بستن، منجمد شدن، بی اندازه سردکردن، فلج کردن, افسردگی فلج شدن، ثابت کردن، غیرقابل حرکت ساختن، یخ زدگی یخ بستن، منجمد شدن، بی اندازه سردکردن، فلج کردن چی میشه؟, افسردگی فلج شدن، ثابت کردن، غیرقابل حرکت ساختن، یخ زدگی یخ بستن، منجمد شدن، بی اندازه سردکردن، فلج کردن یعنی چی؟, افسردگی فلج شدن، ثابت کردن، غیرقابل حرکت ساختن، یخ زدگی یخ بستن، منجمد شدن، بی اندازه سردکردن، فلج کردن synonym, افسردگی فلج شدن، ثابت کردن، غیرقابل حرکت ساختن، یخ زدگی یخ بستن، منجمد شدن، بی اندازه سردکردن، فلج کردن definition,